سه‌شنبه، آبان ۳۰، ۱۳۸۵

هنر با سهل‌انگارى و ساده‌انديشى پيش نخواهد رفت / گفتگو با جمشید مرادیان


جمشید مرادیان یکی از مجسمه‌سازان معروف ایرانی به تازگی برای شرکت در سمپوزیوم بین‌المللی چوب در کوردو به ایتالیا سفر کرد. اين سمپوزيم با حضور ۱۵ هنرمند از سراسر دنيا و با موضوع «چوب، زندگی دوباره» برگزار گشته و مراديان با الهام از افسانه‌های ایرانی اژدهایی را برای این سمپوزیوم ساخته. این چهارمین سفر او برای شرکت در سمپوزیوم‌های چوب ایتالیا است. این مجسمه‌ساز تا کنون برای نمایش و ساخت آثارش به کشورهای مختلفی از جمله چین و ژاپن سفر کرده و در گفتگويى با صداى آلمان از سفر اخیرش به ایتالیا و دیگر دست آوردهایش سخن مى‌گويد
دويچه‌وله: آقاى مراديان شما به عنوان مجسمه‌ساز ايرانى در سمپوزيوم مجسمه‌سازى ايتاليا در شهر كوردو شركت كرده‌ايد. برنامه و موضوع اين سمپوزيوم چيست و به جز شما هنرمندان چه كشورهاى ديگرى اين جا حضور دارند؟
جمشيد مراديان: اين چهارمين بار است كه من در ايتاليا در اين گونه سمپوزيوم‌ها شركت مى‌كنم. اين‌بار در «کوردو» كارى كه فرستادم داورى و قبول شد و كميته برگزارى تصميم گرفت كه من بيايم اينجا كار كنم. اين يك سمپوزيوم بين‌المللى‌ست و طبيعی است که هنرمندان از كشورهاى مختلفى در آن حضور دارند. منتها اكثرا اروپايى هستند، يعنى همه‌شان با ماشين‌هاى خودشان به اينجا آمده‌اند و دنيايى از ابزارآلات و وسيله با خودشان آورده‌اند. مثلا مجسمه‌سازی از سوييس اينجاست، دوتا خانم آلمانى اينجا هستند و خانمی ژاپنى هم هست که البته ساکن پاريس است. تنها كسى كه در واقع از راه دور، با چمدان، ابزارش را به سمپوزيوم حمل كرده من هستم. در واقع به اين گونه سفرها عادت دارم، چون الان ديگر چهارمين‌­ پنجمين‌بار است. نمى‌دانم در اخبار ايتاليا خوانده‌ايد يا نه، من سال ۲۰۰۴ در «ولانو» ايتاليا آن مجسمه اسفنديار معروف را ساخته‌ام. اسفنديار كشته مى‌شود، براى اينكه چشمش رويين نيست و رستم مى‌زند توى چشمش و او را مى‌كشد. من از ايران با خودم يك گل‌ميخ درهاى قديمى را آورده بودم. وقتى اسفنديار را از چوب ساختم، اين گل‌ميخ را به جاى مردمك چشمش گذاشتم كه ديگر اسفنديار كشته نشود به دست رستم و به دستور پدر. يعنی به نوعى با پدركشى مقابله كردم. اين كل قضيه بود. ما آن زمان نزديك فلورانس بوديم. سه‌ربعى به من وقت صحبت دادند. من راجع به ايران صحبت كردم. راجع به فردوسى صحبت كردم، راجع به شاهنامه و گفتم كه تراژيك‌ترين تراژدى ميتولوژى ايران اسفنديار است. اين را گفتم و رفتم. وقتى برگشتم ايران، ۲۵­-۲۰ روز بعد يك ايميلى برايم آمد كه خيلى هيجان‌انگيز بود. در آن گفته شده بود كه اسفنديارى كه شما ساخته‌ايد دارد گريه مى‌كند و از جاى آن گل‌ميخى كه من داخل چوب زده بودم، صمغ درخت از صورت مجسمه جارى شده بود پايين و مردم در شهر «پشيا» مجسمه را گذاشتند توى كليسای شهرشان و از من خواسته‌اند به مجسمه سربزنم، براى اينكه مثلا اشكش بند بيايد. اين مربوط به ولانو بود
در «باردونكيا» (Bardonecchia)، سال ۲۰۰۴، يك سمبولى را براى بازيهاى ۲۰۰۶ساختم و سال پيش در "كاستلو تسينو" بازهم يك كار دو لته‌اى بزرگ با حدود ۴۰۰ كيلوگرم چوب ساختم. مجسمه‌ای از يكى از حرفهاى «هراكليتوس» كه مى‌‌گويد، هستى همانند شعله آتش است. به میزانی كه از آن كم مى‌شود، همه‌اش به آن اضافه مى‌گردد. اين كار الان در «كاستلو تسينو» هست. من الان سالهاست كه بيشتر روى ميتولوژى متمركزم و كسانی كه من را مى‌شناسند مى‌‌دانند كه روى اسطوره‌ها كار مى‌كنم. كارى را كه براى اين سمپوزیوم درنظر گرفتم، اژدهاى شرقى است. دوستان من مى‌دانند كه من مدتهاست روى ميتولوژى متمركز شدم و اينبار براى «كوردو» اژدهاى شرقى را مى‌سازم كه در ادبيات و اسطوره‌هاى ما هم بارها چهره‌اش را مى‌بينيم كه در جنگ‌ها و درگيرى‌هاى مختلف اين اژدها وجود دارد. آن را با يك تنه‌ى درخت ۵/۱ متری به قطر ۵۰ سانتیمتر از درخت كاج ايتاليايى كه در واقع چوب بافت‌دار قشنگى‌‌ست مى‌سازم. به نظر خودم كار قشنگى ساخته‌ام
آخرين چيزى كه بايد بگويم اين است كه هيات برگزارى المپيك چين كه در سال ۲۰۰۸ در پكن برگزار خواهد شد، چند روز پيش از من خواستند كه سمبولى را طراحى بكنم. من كار را طراحى كردم، ماكت‌اش را ساختم، عكسى هم برايشان فرستادم. كار پذيرفته شد. كار اکنون در ۱۰ شهر چين گردانده مى‌شود و مردم و هيات برگزارى به چندين كار راى خواهند داد. احتمالا بعد از سمپوزيوم چوب تهران من راهى پكن هستم كه سمبول المپيك، يكى از سمبول‌هاى المپيك ۲۰۰۸ را بسازم
دويچه‌وله: همانطور كه خودتان بهتر مى‌دانيد، ايتاليايى‌ها خودشان در مجسمه‌سازى بسيار چيره‌دست‌اند. چه چيزى در آثار شما و یا در همان مجسمه‌اى كه الان مى‌فرماييد در كليسا گذاشته‌اند، ديده‌اند كه به کارهای شما علاقه‌مند شدند؟
جمشيد مراديان: ببينيد، در اين‌كه ايتاليايى‌ها در مجسمه‌سازى خيلى جلو هستند، اصلا بحثى نيست. ولى الان زمانه زمانه‌ى ديد پست‌مدرنيستى است. ديدی جامع با سعه صدر مى‌گويد اگر مى‌خواهيم مانايى هنر را حفظ كنيم، بايد آن را كثرت‌گرا كنيم، چندصدايى‌اش بكنيم. اين‌ها در كارهاى من این ويژگى را مى‌بينند. من هيچ‌وقت سعى نمى‌كنم كار كسى را تقليد كنم. من كار خودم را مى‌سازم. خوب، بد، كم، زياد، زيبا، زشت و هرچه هست خودم را نجوا مى‌كنم، خودم را فرياد مى‌زنم. تمام آن كسانى كه در عرصه هنر به ناخودآگاه خودشان دست يافته‌اند، کسانی هستند که مى‌توانند صاحب سبك شوند. ويژگى يك اثر شرقى روحی است معنوى كه از مكان طلوع خورشيد سرچشمه مى‌گيرد و این کیفیت براى اين‌ها شيرين است. به‌خاطر همين، ۴ سال پیاپی است که من در اين فصل سال در ايتاليا هستم و دارم كار مى‌سازم
دويچه‌وله: شما براى همين اسطوره‌اى كه اکنون در حال ساختن هستید چقدر وقت گذاشته‌ايد و چقدر وقت داريد كه اين‌كار را انجام دهيد و تمامش كنيد؟
جمشيد مراديان: من قرار بود روز ۱۲ آگوست اينجا باشم كه از روز اول سمپوزيوم، مثل بقيه كار كنم. متاسفانه ويزاى من در كنسولگرى ايتاليا دچار مشكل شد و من ۲روز ديرتر آمدم. در نتیجه ۲روز از سمپوزيوم را از دست دادم. ولى خودم را رساندم. من پركارم و در ايران هم خيلى پركارم. مردمى كه توى كوچه ‌پس‌كوچه‌هاى «دركه» عبور مى‌كنند، من را هرچندوقت يكبار مى‌بينند. مى‌روم درختی خشك پيدا مى‌كنم و كنار خيابان براى مردم مجسمه مى‌تراشم و به غير از اين در كارگاهم كار مى‌كنم، در دانشكده هنر گهگاه درس مى‌دهم و در اين سمپوزيوم‌ها شركت مى‌كنم. اين است كه رسيدم اينجا و شروع كردم با سرعت لازمه كار كردن و الان از بقيه‌ عقب‌تر نيستم. كار من هم در همان مرحله‌ای قرار دارد که کار کسانی که دو روز زودتر از من شروع کرده‌اند
دويچه‌وله: چندى پيش مجسمه‌ساز ديگرى از ايران، خانم فرح اردكى ميهمان ايتاليا بودند و در اينجا اثرى در مورد زن ايرانى ارائه دادند. آيا حضور مجسمه‌سازان ايرانى در سمپوزيوم‌هاى خارج از كشور نشان‌دهنده رشد اين هنر در داخل ايران است و آيا این سفرها تاثيرى بر روند آموزش و آفرينش هنرهاى تجسمى، به‌خصوص مجسمه، در ايران دارد؟
جمشيد مراديان: ببينيد، پيشرفت همين چيزى‌ست كه شما فرموديد. پيشرفت يعنى اينكه ضرورت مجسمه در ايران باعث مى‌شود كه ما اين رنج سفر را به خودمان هموار كنيم و بلند شويم و بياييم. اين يعنى نياز. اين يعنى ما رسيديم به جايى كه مى‌خواهيم آن پوسته را كنار بگذاريم و حالا دنياى جديد را تجربه كنيم . در سالهای پيش اين قضیه نبود. من اولين كسى بودم كه اين‌كار را اينجا شروع كردم. قبل از اينجا من ژاپن بودم و در دهمين سمپوزیوم اوزاكا ژاپن كارم يكى از كارهاى برگزيده اوزاكا شد. ۲۰۰۲ من در سمپوزيوم پكن جايزه اول سمپوزيوم مجسمه‌سازى شهرى را بردم. سال ۲۰۰۳ در بزرگترين پارك مجسمه دنيا، در چان‌ چون کشور چين كاری ۲مترى از برنز نصب كردم كه نماد يك زن است، زنی شرقى با دو بازوى قوى و كارى و زير بغلش يك فضاى خالى‌ست. يعنى دستاورى ندارد. اين كار هم اکنون آنجا نصب است. بعد از اين هروقت من صحبت كردم اسم سمپوزيوم‌ها را گذاشتم «دانشكده‌هاى من». براى اين‌كه آدم می‌تواند تكنيك‌ها را ببيند. من نمى‌گذارم بر روى فكر و انديشه‌هاى شرقى ­ ايرانى‌ام چيزى به‌عنوان انديشه و فكر اثر كند. ولى یاد گرفتن تكنيك از اينها و ديدن و صحبت كردن براى من بسيار با ارزش بوده است. البته خيلى از موارد هم بوده، خواهش مى‌كنم اين را به حساب تعريف كردن از خود نگذاريد، اطلاعات تئوريك من اينجا گاهى اوقات اينها را واقعا تحت‌‌ الشعاع قرار داده است. مجسمه‌سازی بلژيكى از من مى‌پرسيد، مگر در ايران هم هگل مى‌خوانند، تو چقدر كانت بلدى! تو چقدر از ژاك دريدا وغیره خوانده‌ای. گفتم از نظر من هنرمند يعنى انديشه. اگر تئورى و انديشه را از او بگيريد، مى‌شود تكنيسين. من تکنیسین نيستم
دويچه‌وله: آن گونه كه قبلا با هم صحبت كرديم مثل اينكه قرار است اولين سمپوزيوم چوب در ايران برگزار بشود. اين سمپوزيوم دقيقا چگونه، كجا و چه زمانى برگزار مى‌شود؟
جمشيد مراديان: اين سمپوزيوم اولين سمپوزيوم مجسمه‌سازى چوب ايران است. در تهران پارك جمشيديه و در واقع با استانداردسازى زيباشناسى شهردارى و با كمك بسيار درخشان كمپانى «اشتيل آلمان» اين‌كار انجام مى‌شود. کمپانی «اشتيل» از نظر مالى و ابزارى به مجسمه‌سازها سرويس خوبى خواهد داد. روز ۱۸ شهريور مصادف با نيمه شعبان اين سمپوزيوم در پارك جمشيديه شروع به كار مىكند. اين بار ۷ مجسمه‌ساز كه چوب كار مى‌كنند، انتخاب شده‌اند. تعداد را كم گرفتيم، براى اينكه اولين تجربه‌ماست تا بتوانيم كنترلش كنيم و بتوانيم از دستاوردهايش استفاده كنيم. براى سالهاى بعد تعداد بيشترى ايرانى انتخاب می‌کنیم. شايد دو یا سه سال بعد ما هم اين توان را پيدا كنيم كه اين را تبديل به يك سمپوزيوم بين‌المللى مجسمه‌سازى چوب كنيم
دويچه‌وله: پیش از انجام مصاحبه در صحبت‌هایمان، شما در مورد سمپوزيوم ماسه هم يك اشاره‌اى كرديد؟ ماجرای آن چیست؟
جمشيد مراديان: همين الان كه من با شما صحبت مى‌كنم، فكر مى‌كنم در شهر بابلسر و بعد در سارى و بعد رامسر به مدت ۱۰ روز در هر شهر، يعنى يك ماه در وسط تابستان كه توريست‌ها به شمال مى‌روند، مجسمه‌سازى ماسه آنجا برپا شده. من در جريان انجام كارهايشان بودم، ولى حالا كه آمدم ايتاليا ارتباطم قطع شده است. اما مى‌دانم كه روز و مراسم افتتاحيه داشتند و كار شروع شده است. براى انتهاى امسال سمپوزيوم بزرگى را با زيباسازى شهردارى برنامه‌ريزى كرده‌ایم. سمپوزيوم مجسمه‌سازىاى‌ كه در ابعاد بين‌المللى و با شركت هنرمندان خارجى و ايرانى روى ۳ ماده چوب و سنگ و آهن كار اجرا خواهد شد. این هم آدرس وب سايت‌شان برای كسى که مى‌خواهد اطلاعاتى كسب كند: www.tehransculpture.org. اگر كسى هم مى‌خواهد از هنرمندها از بيرون شركت كند، اطلاعات كافى در اين سايت وجود دارد
دويچه‌وله: در حال حاضر در ايران جريان‌ها و گرايش‌هاى اصلى در مجسمه‌سازى وجود دارد؟
جمشيد مراديان: در عرصه هنر ايران هميشه دو جور هنر رشد كرده است. يكى خودجوش بوده، ايرانى بوده و با استناد به تاريخ ايران، استناد به اسطوره‌هاى ايران، استناد به آنچه ما هستيم پيش رفته است. يك وجه ديگر هنر ما، هنرى‌ست كه تقليدى بوده. خوب، از خارج متاثر شده و مى‌دانيد كه الان جهان، جهان ارتباطات و كامپيوتر و اينجور چيزهاست. يك عده دلشان خوش است به اينكه خوب حالا يك كارهايى را بسازند كه مثلا بزنند روى دست هنرمند پست‌‌مدرنيستى كه در آمريكا زندگى مى‌‌كند كه اينها بايد بدانند این از محالات است. آن طرف در فضايى دارد نفس مى‌كشد كه با ما متفاوت است. ما بايد خودمان را بسازيم. اين دو جريان در نقاشى، در مجسمه‌سازى و ساير رشته‌هاى هنرى ما وجود دارد. البته مى‌توانيم بگوييم به غير از شعر، چون شعر تنها وجهى از هنر ماست كه خودش واقعا از ساده به پيچيده مى‌رسد و براى تمام دقايقش مردان بزرگى را دارد. شعر ما تا مرحله نامزدى جایزه نوبل ادبى هم می‌رسد. بقيه هنرهايمان رشد همگن و هماهنگی با اين جريان نداشته است. برای پیشرفت آنها نيروى اصلى كارى و فعال طلب مى‌كند. هنر با سهل‌انگارى و ساده‌انديشى پيش نخواهد رفت

هیچ نظری موجود نیست: