بیژن روحانی
جمشید مرادیان، مجسمهسازی است که تاکنون در بسیاری از سمپوزیومهای مجسمهسازی در کشورهای مختلف شرکت کرده و آثار او در نقاط گوناگون دنیا قرار دارند. با او درمورد حضور مجسمه در فضاهای شهری، محدودیتهای موجود و همچنین آخرین اثرش صحبت کردهایم.
فایل صوتی
آقای مرادیان، باخبر شدیم که یک کار از شما امسال به المپیک چین میرود و به مرحله نهایی داوری هم برای انتخاب مجسمههای Landscape و محیطی رسیده است। این اثری که امسال از شما در چین حضور خواهد داشت، چه کاری است؟
برای المپیک، چینیها خودشان من را خبر کردند که برای سمبل المپیک 2008، یک طرحی بدهم. کار، داوری و پذیرفته شد و از من خواستند که ماکت کار را بفرستم برای آنها.
در چین و در ده شهر بزرگ، تمام ماکتها را گرداندند و آرای مردم را برای انتخاب کارهای برتر جمع کردند. فکر میکنم چهار هزار و سیصد و اندی مجسمه از همه جای دنیا فرستاده شده بود.
برای فینال این مجسمهها، فکر میکنم حدود ۲۹ کار باقی ماند. مجدداً برای من ایمیل زدند که کار من درواقع جزو این فینالیستهاست و روز سی و یک ماه می، جایزهی طلا، نقره و یا برنز را به خودش اختصاص خواهد داد.
این سمبل و نمادی که شما برای المپیک طراحی کردید، دارای چه عناصری است و نشانگر چیست؟
من روی اسطورهها کار میکنم. این را هم از میتولوژی (Mythology) کشور چین گرفتم. کره زمین را ساختم که روی سکوی اول المپیک ایستاده، دوم و سوم هم ندارد. اژدهای چینی یک دور کامل گرد کره زمین زده و پنج حلقه المپیک تاج سر اژدهای چینی شده است.
اسم مجسمه هم را گذاشتم: Proud of Chinese Dragon. این کار به ارتفاع چهار متر و بیست سانت طراحی شده است. کره و اژدها از برنز ساخته خواهد شد و روی پایه ای از سنگ گرانیت در منطقهای از محوطه المپیک نصب می شود که بشود از همه جا آن را دید.
حالا اگر اجازه بدهید از چین میخواهیم برگردیم به ایران و به شهرهای خودمان. به نظر شما بهطور کلی، حضور مجسمهها و آثار حجمی در شهرهای ما کم احساس نمیشود؟
این امر در شهرهای مختلف متفاوت است. ما در شهرهای شمالی و شهرهای ناحیه کردستان زیاد داریم. ما در سنندج جایی را داریم که بسیار هم روی این موضوع کار شده و آثار حجمی در مناطق مختلف قرار گرفته است. در شهرهای دیگر هم هست.
در تهران هم ما داریم و خب، حالا داریم کار میکنیم روی اینکه این آثار را بیشتر کنیم. در آرامش جوامع مثلاً سنتی، که شهر زیاد شلوغ و اذیت کننده نیست، شاید حضور آثار هنری آنچنان ضروری نبوده ولی در شهرهای جدید که سر و صدا و شلوغی و ترافیک و همه این مسایل هست؛ به نظر من آن آرامش روانی را شما با آثار هنری میتوانید در شهر تامین کنید.
در اکثر شهرهای دنیا معمولاً شهرداریها هزینه خلق و بهوجود آوردن آثار حجمی و مجسمهها را میدهند و درحقیقت حامی مادی آنها هستند. در تهران اصلاً چقدر برای این کار هزینه میشود. و آنجاهایی هم که هزینه میشود، چقدر اعمال سلیقه بر هنرمند وجود دارد؟
ببینید، اگر دقت بکنید این باور بهوجود آمده است. ما برای اولین بار سمپوزیوم مجسمهسازی بینالمللی تهران را داشتیم. و خب از اقصی نقاط دنیا آمدند و با مجسمهسازهای ایرانی، کنار هم کار کردند و یکسری آثار بهدست آمد و تمام خرج آن را هم شهرداری داد.
کار زیر نظر سازمان فرهنگی و هنری شهرداری، زمانی که آقای عسگرپور و آقای هاشمی متصدی امور بودند انجام شد. آثار خلق شده در شهر پخش شده است. به مرور شما میبینید که این آثار در جای جای شهر جایگزین شدهاند.
این سمپوزیومی که ما از سر گذراندیم، یکی از گرانترین سمپوزیومهای مجسمه سازی دنیا بود. و این به خاطر جوایز خیلی بالایی بود که به هنرمندان خارجی داده بودند. من امیدوارم که بتوانیم این روند را ادامه دهیم و حاصل این تلاش را هم در میادین تهران و شهرهای مختلف ایران پخش بکنیم.
مجسمهسازهایی که از کشورهای مختلف آمده بودند ایران، برای اجرای آثارشان با هیچ محدودیتی مواجه نبودند. یعنی هر ایده و طرحی را میتوانستند آزادانه اجرا کنند؟
هر سمپوزیومی یک تمی (موضوعی) دارد. شما نمیتوانید هر چه که دلت میخواهد بسازید. تم سمپوزیوم مشخص میکند که شما چه چیزی باید بسازید. طبیعتاً اینجا؛ به هرحال شما از کاریزمای شرقی حتماً یک درکی دارید و این تفاوت را هم قبول دارید.
تم این سمپوزیوم مطابق بود با سلیقه عمومی و آن را اعمال کردند. کارها هم در آن رابطه ساخته شد. به نظر من یک تعدادی کارهای فوقالعاده زیبا هم خلق شد.
حالا دوباره برگردیم به شهر. برای اینکه کاری از یک مجسمه ساز در گوشهای از شهر قرار بگیرد؛ چه مراحلی را باید پشت سر بگذارد؟ منظورم به غیر از مراحل آفرینش هنری، چه مراحل بوروکراتیکی را باید طی کند، طرحش از چه منظری بازبینی میشود، روی چه مواردی دست گذاشته میشود و آیا اصلاً هیات خاصی برای تصمیم گیری در این مورد وجود دارد؟
در هیچ جای دنیا هم اینطوری نیست که یک مجسمهساز، کاری را بسازد و ببرد هر کجا که دلش میخواهد نصب کند، نه. در فرانسه و پاریس هم به آقای برانکوزی اجازه ندادند که آن اثری را که میخواست به نمایش بگذارد، نمایش دهد.
اینها سفارش داده میشود. روی یک روالی بر ضرورت منطقهای که مجسمه میخواهد نصب بشود؛ با فراخوانهای مختلف از طرف شهرداری، سازمان زیباسازی یا سازمان فرهنگی و هنری به هنرمندان اطلاع داده و داوری میشود. و در نهایت چند تا کار انتخاب شده و سفارش داده میشود که ساخته شوند. حالاً ممکن است داخل این هم سلیقهای عمل بشود یا پارهای مسایل غیرهنری مطرح شود. ولی عموماً روال کار بر این است.
یعنی درحقیقت شما الان روندی که شهرداری و سازمان زیباسازی چه برای برگزاری سمپوزیوم و چه برای پخش کردن این آثار حجمی در شهر پی گرفتهاند را روندی رو به رشد و مثبت ارزیابی می کنید.
من امیدوارم رو به رشد باشد. من امیدوارم که درواقع این جریانی که شروع شده، بتواند جواب افرادی را که مخالف این حرکت هستند بدهد و ضرورت وجود آثار هنری را برای آرامش شهر و برای آسودن شهروندان ثابت کند و بتواند بقیه را قانع کند که اینها لازم است.
طبیعتاً یک راه ارتباط داشتن با کارهای هنری، شناخت آثار هنرمندان نسلهای گذشته است. اما همانطور که در جریان هستید؛ در هفته گذشته نمایشگاهی را از آثار هنرمندان ایرانی شناخته شده، مثل ژازه تباتبایی، بهمن و اردشیر محصص، هوشنگ سیحون و چندین نفر دیگر که در گالری هما برپا بود تعطیل کردند و بستند و دلیل آن را هم سوابق این هنرمندان در پیش از انقلاب ذکر کردند. آیا فکر نمیکنید که عدم ارتباط با آثار هنرمندان نسل گذشته میتواند شکافی را بین نسل جدید و کارهای آنها بوجود بیاورد؟
من در افتتاحیه این نمایشگاه بودم و دیدم که چطور در همان لحظات اول تمام آثار واقعاً به فروش رفت. بازدیدکنندههای زیادی آمده بودند برای دیدن این آثار. ولی متاسفانه هنرمندان نبودند. ببینید آن شکاف و آن دوری را از این دریچه هم بینید.
من نمیدانم به چه دلیلی نمایشگاه تعطیل شد یا اصلاً تعطیل شده یا نه، اصلاً در جریان نیستم. ولی خیلی دلمان میخواست که کنار این کارها ما بتوانیم، یا در حقیقت مردم دلشان میخواست که با خالقین این آثار هم تماس داشته باشند. حالا لااقل آنهایی که در قید حیات هستند. اینها شکاف ایجاد میکند.
یعنی به این ترتیب شما فکر میکنید که حتی مهمتر از دیدن آثار، وجود داشتن مکانی است که مردم بتوانند با هنرمندان در تماس باشند؟
اصلاً نمایشگاه یعنی این. مخاطب به خصوص در مملکت ما دلش میخواهد که با هنرمندش ارتباط پیدا بکند. مردم تشنه این برخورد هستند، چون نبوده و کم بوده است.
وقتی میبینند یک مجسمهسازی دارد کار میکند یا وقتی تابلویی را به دیوار میبینند و بعد میبینند که هنرمند آن هم در گالری حضور دارد؛ چهار کلمه با او حرف میزنند. نه اینکه بخواهند کار را توضیح دهند، میخواهند هنرمند را لمس کنند.رادیو زمانه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر