دوشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۵

باغ موزه مجسمه میزبان دائمی آثار قدیمی و معاصر می‌شود


باغ موزه مجسمه ایران تا یک هفته دیگر میزبان دائمی ماکت‌های دهه 40 و مجسمه‌های هنرمندان معاصر می‌شود و سه مجسمه‌ساز در آن در برابر مخاطبان مجسمه می‌سازند.
جمشید مرادیان، هنرمند مجسمه ساز، در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص این ماکت ها گفت: "33 پل، میدان آزادی، نقش رستم، کاروانسرای مهیار، باغ فین کاشان، هشت بهشت، چهل ستون، برج میلاد، گنبد قابوس، دانیال نبی و شمس العماره از جمله ماکت هایی هستند که به همت سازمان فرهنگی هنری شهرداری در مراسمی افتتاح و در این باغ نصب می شوند."
در جریان برگزاری این مراسم مردایان، کامبیز و کامران شریف به اجرای زنده ساخت مجسمه مقابل دیدگان مخاطبان می پردازند. به طوری که هر سه نفر روی تنه های درخت با ارتفاع 20/2 متر و عرض 80 سانتیمتر از چوب درخت راش سه مجسمه چوبی ارائه خواهند داد و این سه اثر در کنار سایر مجسمه ها در باغ موزه مجسمه ایران نصب می شود.
این مجسمه ساز در خصوص برگزاری سمپوزیوم های داخلی و خارجی که اخیرا به همت سازمان فرهنگی هنری و زیباسازی شهرداری تهران برگزار شده نیز گفت: "من معتقدم هر حرکتی که در جهت مجسمه سازی ایران صورت گیرد بر تاریخ مجسمه سازی ما تاثیر می گذارد. حتی برگزاری سمپوزیوم بین المللی این امکان را به مجسمه سازان خارجی که به کشور ما دعوت می شوند می دهد تا دریابند هنر مجسمه سازی در ایران محدود و ممنوع نیست. در واقع برپایی چنین سمپوزیوم هایی باعث می شود باورهای جهانی نسبت به هنر ایران به خصوص به مجسمه سازی تغییر کند."
قرار است روز افتتاح و نمایش ماکت ها در باغ هنر مجسمه ایران، پنج مجسمه از شجاع الدین شهابی، دو اثر از جمشید مرادیان، چهار اثر از کامبیز و کامران شریف و 15 اثر از اعضا انجمن مجسمه سازان نیز به شکل دائمی در باغ نصب شود. نازنین رشیدی، معاون هنری باغ موزه هنر ایران، نیز در توضیح بیشتر این آثار گفت: "ماکت بناهای تهران که در کنار آثار هنرمندان معاصر به نمایش گذاشته می شود حاصل کار هنرمندان دهه 40 است."
وی افزود: "این مکان از باغی یک هکتاری تشکیل شده و عمده فعالیت هایش بر امور هنری و موزه ای متمرکز است. باغ موزه هنر ایران شامل بخش های مختلفی چون گالری و کلاس های آموزشی است. این موزه علاوه بر فعالیت های نمایشگاهی به آموزش هنردوستان در رشته های نگارگری، خوشنویسی و طراحی نیز می پردازد."

چهارشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۵

مجسمه سه متری جمشید مرادیان برترین اثر سمپوزیوم ولانو شناخته شد


هنرمند مجسمه‌ساز ـ كه سیزدهم شهریورماه جاری همراه با دستیار خود فرح اردكی به ایتالیا سفر كرده بود؛ تا در یك اتفاق هنری شركت كند، با پنج روز كار، اثر چوبی سه متری خود را با چوب كاج، زیر فواره‌ای جلو یك كلیسا ساخت و به ایران بازگشت


علت ترك سمپوزيوم را پيش از پايان، شلوغى و بى‌برنامگى برنامه‌ريزان آن عنوان كرد و در عين حال تاكيد كرد كه ديدن برنامه‌هاى آن‌ها هميشه براى ما‌ آموزنده است.مراديان با اشاره به پرداخت كليه هزينه‌هاى سفر و اقامت از سوى خود، گفت: در تماس با موزه هنرهاى معاصر و مركز هنرهاى تجسمى مبنى بر كمك يا حمايتى در اين زمينه عنوان شد كه ”شما براى ايتاليا مجسمه مى‌سازيد، چرا ما هزينه‌اى را بپردازيم؟” حال پرسش من اين است: كسان ديگرى را كه به كانادا يا آمريكا مى‌فرستند تا نمايشگاه برپا كنند؛ چه مى‌كنند؟اين هنرمند مجسمه‌ساز با يادآورى آنكه بر شناسنامه اثر و در معرفى آن تنها نام ايران را حك كرده است، گفت: براى آنكه ما بتوانيم فرهنگمان را به جهان صادر كنيم و بگوييم هنرمند ايرانى نيز در اين گوشه از دنيا زنده است و كار مى‌كند، بايد هزينه‌اى بپردازيم.او درباره‌ى گروه‌هاى دعوت شده به سمپوزيوم ولانو، توضيح داد: گروه‌عاى ‌موسيقي، ‌تئاتر، پرفورمنس، نقاشى بودند و گروه‌هاى آلمانى و سوئدى و... كه بيشترشان كار پرفورمنس مى‌كردند.مراديان گفت: اين شيوه را براى سرزمين خودمان دوست ندارم؛ شايد آنان بدانند چه مى‌كنند، اما آن حركت‌هاى پست‌مدرنيستى و مدرنيستى بى در و پيكر، باد هواست. وى براى نمونه، از يك هنرمند كه در سمپوزيوم شركت كرد و به ارايه هنر خود پرداخت اشاره كرد و افزود: آقايى آمد ميزى گذاشت، پارچه سفيدى بر آن پهن كرد، يك بشقاب زيتون گذاشت، زيتون را خورد، با هسته‌هاى آن نوشت: زيتون! هسته‌ ‌را جمع كرد، دوباره زيتون آوردند، آنها را خورد و با هسته‌ها نوشت: هسته! همه برايش كف زدند؛ گفتند از هسته به ميوه، از ميوه به هسته؛ يعنى زايش. اين از نظر آن‌ها هنر است. به خاطر همين بود وقتى پاى اجرا رفتيم و كار را به مردم نشان داديم، متفق‌القول مى‌گفتند اين اثر هنرى واقعى است و تو هنرمند واقعى هستي؛ براى آنكه وقتى سمپوزيوم تمام مى‌شود، آن چيزى كه براى مردم ده ولانو مى‌ماند، كار سه مترى چوب كاج است.

قصه اسفنديار و اسب های این خانه




آنکه با پنجه هایش از عشق سخنی می گوید
زندگی می کند
زندگی می کند در چوب، در سنگ، در آهن
به آرمان پیوستگان را آرام خواهی یافت
تعجب مکن
نامت به تو گفته خواهد شد

جمشید مرادیان



اسفندیار در خانه، دیگر رویین تن نیست. تنها چشمش را فلزی کرده است تا از تیر « گز» رستم در امان باشد. گویی در خلوت خود هم از تکرار حادثه می ترسد. پایین تر اسب ایستاده. رو به سوی در. سوارش را می جوید. بوی تن اسفندیار را حس کرده و بی قرار است. دم بر افراشته و پا بلند کرده تا سم بر زمین بکوبد و او را فرا بخواند. اسفندیار را « جمشید مرادیان»، بر سه لت چوب افرا حجاری کرده و اسب را « منصور طبیب زاده»، از میان خرده چوب های کارگاهش بیرون آورده است و این دو وجود اسطوره ای در خانه هنرمندان ایران کنار هم قرار یافته اند

مرادیان اسطوره شاهنامه را به چالش کشیده می گوید:« توی اسطوره های ایرانی و تاریخ ایران، پسر کشی متداول است. همیشه پدر ها پسر ها را کشته اند. در شاهنامه رستم، سهراب را می کشد و گشتاسب پسرش اسفندیار را به زابل می فرستد تا به دست رستم کشته شود. اسفندیار که از قصد پدرش آگاه شده به رستم التماس می کند که وارد جنگ نشوند و با هم به دربار گشتاسب بروند اما رستم در پاسخ می دهد: که گفتت برو دست رستم ببند/ نبندد مرا دست چرخ بلند بالاخره جنگ میان آن دو شروع می شود و رستم با تمام توانمندی خود نمی تواند اسفندیار را شکست دهد. او در نهایت با مشورت زال و کمک سیمرغ، تیری از درخت « گز» می سازند و به تنها نقطه بدن اسفندیار که رویین نبود یعنی چشمش می زند و او را از پای در می آورد. او می گوید:«منظور من، دخل و تصرف کردن در اساطیر نیست. من تنها نظر خود را می گویم که اگر اسفندیار به دست رستم کشته نشده بود شاید تاریخ ما به گونه ای دیگر بود. پس اسفندیاری ساختم با چشم فلزی که تنها نقطه ضعف او را هم بر طرف كنم

مرادیان اسطوره شاهنامه را به چالش کشیده می گوید:« توی
اسطوره های ایرانی و تاریخ ایران، پسر کشی متداول است. همیشه پدر ها پسر ها را کشته اند. در شاهنامه رستم، سهراب را می کشد و گشتاسب پسرش اسفندیار را به زابل می فرستد تا به دست رستم کشته شود. اسفندیار که از قصد پدرش آگاه شده به رستم التماس می کند که وارد جنگ نشوند و با هم به دربار گشتاسب بروند اما رستم در پاسخ می دهد: که گفتت برو دست رستم ببند/ نبندد مرا دست چرخ بلند بالاخره جنگ میان آن دو شروع می شود و رستم با تمام توانمندی خود نمی تواند اسفندیار را شکست دهد. او در نهایت با مشورت زال و کمک سیمرغ، تیری از درخت « گز» می سازند و به تنها نقطه بدن اسفندیار که رویین نبود یعنی چشمش می زند و او را از پای در می آورد. او می گوید:«منظور من، دخل و تصرف کردن در اساطیر نیست. من تنها نظر خود را می گویم که اگر اسفندیار به دست رستم کشته نشده بود شاید تاریخ ما به گونه ای دیگر بود. پس اسفندیاری ساختم با چشم فلزی که تنها نقطه ضعف او را هم بر طرف كنم. صورت اسفندیار ، روی تیزی الوار است و یک طرف آن اجرا شده و طرف دیگر جوری در پرسپکتیو رفته است که باز تمام صورت را دیده می شود اما فشرده تر. چشم اسفندیار سر نبش است و برجسته و مردمک آن از فلز ساخته. نیم تنه اسفندیار دو متر و نیمی است. مرادیان برای انتخاب ابعاد اثرش قواعد خاصی دارد و او می گوید:« ماکیاولی معتقد است شهریاران بایدهمیشه مجسمه ها و تصاویر بزرگ از خود در کوچه و خیابان نصب کنند تا مردم معمولی احساس حقارت کنند و در آنها خوف ایجاد شود. اما من اعتقاد دارم ایجاد حخوف در بیننده به لذت زیبایی شناسی اش صدمه می زند و دلم نمی خواهد بیننده از بزرگی کار مرعوب شود.» اسفندیار که اکنون میهمان خانه هنرمندان است، نمونه دیگری هم در شهری نزدیک فلورانس دارد. مرادیان ، با دستیاری فرح اردکی،این کار را در ارتفاع سه متر با چوب کاج ایتالیایی برای سمپوزیم « ولنو» ساخته. اما اگر اسفندیار رو که بر پله ها ایستاده سر نچرخانده بود، حتما اسب رو به رویش را می دید. اسب تروا كه در لابه لاي چفت و بست هاي تنش قصه چوب ها و اسطوره ها را به هم آميخته.او، سركش تر از اسب هاي «ژازه طباطبايي» است كه نجيبانه براي ميهمانان ورودي خانه سرخم كرده اند. شايد روزي اسفنديار دوباره به روبه رو نگاه كند، سوار بر اسبش شود و با چشم روئينش به جنگ پسر كشي برود